روستای جولرستان

معرفی روستای جولرستان از توابع شهرستان فلاورجان در استان اصفهان

روستای جولرستان

معرفی روستای جولرستان از توابع شهرستان فلاورجان در استان اصفهان

خاطرات شهید محمود قنبری

خاطرات از شهید بزرگوار فرمانده واحد تخریب لشکر امام حسین (ع) محمود قنبری

نقل کننده عبدالسین رضائی (بسیجی)

  •     سال 1364 بود تازه به جبهه اعزام شده بودم وبه لشکر مقدس امام حسین معرفی شده بودم حال وهوای جبهه برایم خیلی جالب بود تاکنون چنین جائی را ندیده بودم وارد شهرک دارخوئین شدم ودر میدانی بهمراه بقیه رزمندگان برای دریافت لباس ولوازم دور هم جمع شده بودیم،  تازه لباس وتجهیزات را تحویل گرفته  بودم ناگهان چشمم به شهید بزرگوار محمود قنبری افتاد هم محلی بودیم خوشحال شدم وارد صحبت شدم وگفتمانی باهم انجام شد ایشان گفت چند وقتی است از لشکر نجف به لشکر مقدس امام حسین آمده و مسئول آموزش تخریب میباشم و ضمنا درس طلبه گی میخوانم تعجب کردم گفتم مگه میشود با این همه شلوغی وسر وصدا اینجا درس خواند  گفت بله میشود. شبها بعد از شام در یک اتاق تاریک در اردوگاه زیر روشنائی یک چراغ مرکبی در دل سنگر و آن همه سر وصدا درس میخواند بچه ها در اردوگاه حاج محمود صدایش میکردند.
  •     شهید محمود قنبری رزمنده های تازه وارد را با خود به اردوگاه قدس میبرد ودر آنجا آموزش کاشت مین وتله های انفجاری وگرا در شب را بطور فشرده آموزش میداد دقیقا قبل از عملیات والفجر 8 بود (عملیات فاو) به او گفتم مگه شما خواب ندارید می گفت نه در زمان جنگ باید هشیار بود و از خواب زیاد پرهیز کرد. ایشان همیشه بعد از آموزش بچه ها  مشغول عبادت بودند و یا اینکه دروس خود را میخواندند.
  •  
  •     بعد از آموزش تخریب  توسط شهید قنبری نوبت آموزش قواصی شد همه رفتیم ودر کنار رود کارون دورهم جمع شدیم دقیقا روبروی شهرک دارخوئین در روستائی بدون سکنه. مشغول آموزش شدیم بدون اغراق  بگویم ایشان با تما جدیت وتمام وجود بچه ها را آموزش داد وآماده برای عملیات والفجر8 شدیم .
  •     شب عملیات والفجر 8   بچه های تخریب پشت سر برادران قواص با تجهیزات مربوطه(مین) وبدون سلاح بهمراه شهید محمود قنبری حرکت کردیم و وارد عملیات شدیم وارد جزیره شدیم و پس از عبور از جاده فاو ام القصر مین ها را در جاهائی که در نقشه بود کار گذاشتیم  وبر گشتیم بدون اینکه کسی صدمه ای ببیند در اینجا بود که بچه ها شهید محمود را مرد آهنین وضد گلوله خطاب میکردند. ایشان در آن زمان حکم معاونت تخریب لشکر را بعهده گرفت وبخوبی از عهده آن بر می آمد آما هیچ وقت خود را بعنوان فرمانده معرفی نمی کرد و در جهت اهداف اسلامی ودفاع مقدس از فنون خود استفاده میکرد او همیشه عاشق شهادت بود.
  •  
  •     حاج محمود همیشه در عملیاتها شرکت داشت ماه مبارک رمضان که شد من از او خواستم مرا بعنوان راننده معرفی کند بلکه بتوانم در این ماه روزه هایم را بگیرم  وایشان هم قبول کرد وبنده را مورد لطف خود قرارمیداد. ایشان ماموریتهای سری واطلاعاتی را به بنده محول میکرد و با همدیگر کار میکردیم در عملیاتها بعنوان تخریبچی و راهنمای گردانها با یکدیگر فعالیت داشتیم و بعد از عملیات هم دو کار در پیش رو داشتیم یکی کاشت مین وایجاد مانع که همیشه در شب انجام میشد. و دیگر پاکسازی میادین مین وجمع آوری موانع که دشمن ایجاد کرده بود ایشان مکرر سعی وتلاش میکرد تجهیزات به غنیمت گرفته شده از دشمن را بر ضد آنها استفاده کند که هم صرفه جوئی در هزینه و وقت بشود وهم در سد معبر برای هجوم احتمالی دشمن استفاده گردد.
  •     ایشان در ماموریتها وگشتهای اطلاعاتی خود حراسی از دشمن نداشت بلکه به بچه ها هم یاد آور میشد و می گفت  با تکیه بر خدا حراسی بدل راه ندهند وبا جدیت کارشان را دنبال کنند شهادت هر وقت نصیب هر کس بشود به افتخارش نائل میشود بنابراین به مبارزه و دفاع از اسلام ومیهن ادامه دهید. اوخود عاشق شهادت بود.
  •     ایشان هر وقت فراقتی پیدا میکرد کلاس قرآن وتفسیر را برای ما دائر میکرد یادم هست ایشان همیشه به من میگفت که من مطمئن هستم روزی به شهادت میرسم و این را زمانی به من میگفت که من به او اسرار میکردم چرا ازدواج نمی کنی.
  •     زمانی که به مرخص میآمد با آقای سید احمد خلیلی که هم اکنون امام جمعه شهرستان سی سخت است درس فقهی می خواندند ویا در منزل خودش به کمک پدرش می شتافت.
  • از ویژگیهای این شهید بزرگوار می توان  ازخستگی ناپذیر بودن نام برد دیگر اینکه از غذای گوشتی استفاده نمی کرد واین عمل باعث شده بود که ایشان را از وابسته بودن به مسائل دنیوی به دور نگه دارد. هر وقت سر سفره غذا می نشستیم بچه های تخریب سعی میکردند که کنار ایشان بنشینند و از غذای او استفاده کنند وبه شوخی سر اینکه چه کسی کنار ایشان بنشیند دعوا بود هیچوقت خنده از روی لب ایشان کنار نمی رفت وصحبتهای ایشان همیشه با لبخند همراه بود.
  •  
  • در پایان جنگ بعد از قبولی قطعنامه جهاد خود را تکمیل نمود و در آخرین لحظه ها پس از پاکسازی یکی از میادین مین وجمع آوری آنها در منطقه خرمشهر قبل از اینکه آنها را منفجر و منهدم کنند در حین انجام کار یکی از مینها بطور خود کار عمل نمود وایشان به اتفاق دو نفر دیگر از دوستانش به نامهای شهید محمد رامفرد(معطریان) وشهید مجید حیدریان به آرزوی دیرینه شان نائل گشتند وبه شهادت رسیدند راهش پر رهرو ویادش گرامی باد .

 نقل کننده خاطره (پدر شهید )

  • چند ماهی بود خبری از محمود نداشتم بندرت تلفن میزد بعد از عملیات بدر بود یک روز صدای زنگ درب منزل به صدا در آمد خودم رفتم درب را بازکنم وقتی بازکردم دیدم یک نفر با قدی بلند ولاغر مثل دو تکه چوب پشت درب ایستاده است از بس لاغر و نحیف شده بود نشناختم او را داشتم فکرمی کردم این شخص کیست که خودش گفت بابا من محمود هستم از جنگ برگشتم آمد داخل و پس از احوال پرسی و گپی پدرانه بالاخره توضیح داد که در عملیات بدر زخمی شده وچند روزی در زیر ولای نی های منطقه عملیاتی بدر مخفی بوده است  وآنقدر خون ازوی رفته بوده که بیحال شده بود و نحیف ولاغر به هر حال نیروهای خودی او را پیدا کرده بودند  و مستقیما ایشان را  به یکی از بیمارستانهای مشهد انتقال داده بودند حالا پس از کمی بهبودی یکی از دیگر بسیجیان امدادی او را تا درب منزل همراهی کرده بودند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد